می نویسم چون...

نوشتن گاهی تنها راه رهایی است...رهایی از بغض های در گلو مانده ...رهایی از دردهای در دل مانده...رهایی از آدمهای وا مانده ....رهایی از اتاقهای در بسته...می نویسم چون نمی خواهم در این بغض نا خواسته بمیرم...می نویسم تا شاید دوباره روی پاهایم    بایستم...می نویسم تا شاید لرزش دستهایم خوب شود....می نویسم چون نمی خواهم ساعتها مات شوم...می نویسم تا شاید شبها خوابم ببرد....تاشاید دوباره خوابهای خوب ببینم....می نویسم تا شاید فهمیدنم را نفهمم....می نویسم  تایادم بماند هیچوقت از هیچکس هیچ انتظاری نداشته باشم...می نویسم تا شاید مثل دوران کودکیم دوباره شاعر شوم!.... می نویسم گذشته را از یا ببرم....می نویسم ......

خدایا....از میان اندک دوستانی که می پنداشتم دارم تنها تو ماندی برای  تنهایی های بی پایان...تنهایی ها را با این تن ها بودن ها ما را به...

بنده ناشکر و نافرمانت را همچنان دریاب که شانه هایش تکیده تر از همیشه زیر بار نامردیها و نامهربانیها  خم گشته...حرفت را نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند... اینجا چاهی پیدا نمی شود که سر  در آن فرو کنی و فریاد بزنی ...صداقت را سادگی می پندارند فروتنی را با تکبر پاسخ می دهندولبخند را با کینه و دوست داشتن ها را با ترحم...تا تو هستی باکی نیست بگذار خوش باشند...فقط تو تنهایم مگذار.مثل همیشه تومیهمانم کن به  لطف بی کرانت.

- به قول دوستی اینجا اگر گم شوی به جای آن که دنبالت بگردند فراموشت می کنند...تو مرا فراموش

نکن....

-خدایا تو شاهد باش...

-خیالت راحت....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | 13:19 | نویسنده : reza |
  • سیتی جاوا
  • قالب وبلاگ